فیلم و سینما
فیلم چیست و سینما چیست؟
قبل از اینکه به یک تعریف ساده، جامع، زیبا و گویا از فیلم بپردازیم، لازم است که نگاهی داشته باشیم به سینما، و در مورد این صحبت کنیم که سینما چیست.
در اواخر قرن هجدهم میلادی، اختراع سینماتوگراف لئون بولی، باعث شد که برادران لومیر تصمیم بگیرند امتیاز این اختراع را از او خریداری کنند و با آن دست به تجربه بزنند. اولین فعالیت سینماتوگراف، بازمیگردد به فیلم کوتاهی که آنها از تعطیلی کارگران یک کارخانه و تقریبا به صورت مستند تهیه کردند. و برای اولین بار تصاویر متحرک بر روی پرده نقره ای نقش بست و جادوی تصویر خلق شد.
پس از آن تلاشهای بسیاری برای استفاده از سینماتوگراف در سراسر جهان شکل گرفت و اکثر این تلاشها جنبه تبلیغاتی داشتند، اما در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، استفاده از سینماتوگراف به شکل رسمی پای خود را به عرصه هنر باز کرد و در رقابت با عکاسی قرار گرفت. در سراسر جهان فیلمسازان زیادی پدید آمدند و هر کدام از آنها به شکلی سعی داشتند که از این ابزار سینماتوگراف به شکلی استفاده کنند و در همین راستا بود که تجربه های جدید شکل گرفتند.
نابغه ای مانند چارلی چاپلین در آمریکا پدیدار شد که تمام بخش های آثارش را خودش میساخت و از دوربین برای ثبت این تصاویر به صورت متحرک استفاده می کرد. ولی از آنجایی که تصاویر متحرک برداشته شده توسط سینماتوگراف، به هیچ عنوان شامل صدا نبودند و به اصطلاحی صامت بودند، چاپلین یک تدبیر اندیشید که در نهایت به یکی از سبکهای فیلمسازی در سینمای آن روز جهان بدل شد.
در میان صحنه ها، برای ارتباط و درک بیشتر آنها چاپلین توضیح صحنه هایی را به صورت متن قرار داد که گاها به توضیح صحنه، و یا گفتگوهای رد و بدل شده میان کاراکتر ها می پرداختند. ولی چیزی که قدرت این اجراها و برداشت ها را بالا می برد و به صورت فیلم تاثیر گذار می کرد، استفاده مفید و با معنای بازیگران از حرکات و میمیک چهره بود.
همین قضیه باعث شد که ژانر کمدی، به عنوان یکی از ژانرهای محبوب و پر طرفدار آن زمان مورد توجه قرار گیرد، و هنرمندان کمدینی مانند چارلی چاپلین، هارولد لوید، باستر کیتون و بسیاری دیگر پا به عرصه این هنر نوپا بگذارند؛ و آثاری را خلق کنند که همواره کلاسیک و الگو بخش آثار پس از خود هستند.
کم کم امکانات ضبط صدا و ترکیب همزمان آنها در تدوین نیز امکان پذیر شد و سینما را به یک هنر جادویی پیشتاز تبدیل کرد.
حتی در این دوران کارگردانی مانند جرج ملی یس دست به ساخت فیلم های علمی – تخیلی زد.
در رابطه با این کارگردان مارتین اسکورسیزی در سال 2009 فیلمی به نام Hugo ساخت که کامل به داستان زندگی این کارگردان و تاریخ ایجاد جلوه های ویژه در سینما می پردازد. در حالیکه همگان مارتین اسکورسیزی را مخالف با جلوه های ویژه و فیلم های ابرقهرمانی می دانند.
کم کم فیلمسازی شکل جدی تری به خود گرفت و مساله فیلمنامه و وجود طرحی منسجم برای فیلم به یکی از مهمترین مسائل تبدیل شد. از نمونه فیلمهای کلاسیک و قدیمی که فیلمنامه قدرتمندی دارد میتوان به فیلم کازابلانکا (1943) اشاره کرد که جایزه اسکار بهترین فیلمنامه را نیز در همان سال از آن خود کرده است.
همه این فیلم زیبا را با بازی به یاد ماندنی همفری بوگارد و اینگرید برگمن به خاطر دارند.
کمپانی های فیلم سازی در آمریکا یکی پس از دیگری باز شدند و کم کم سینما تبدیل به صنعت غالب در کشور آمریکا شد و هالیوود به مکانی تبدیل شد که استودیو های فیلمسازی در آن قرار داشتند و فیلمساز ها به راحتی به ساخت فیلم مورد نظر خود در ژانر مورد نظرشان می پرداختند.
مجموعه جامع تاریخ سینما
سینما در واقع هنری بود که فیلم و تصویر متحرک ابزار اصلی آن بود. همانطور که پیش تر گفته شد، شاید هیچوقت قرار نبود از دستگاه سینماتوگرافی که اصل آنرا در واقع توماس ادیسون در آمریکا ساخته بود یک ابزار هنری قدرتمند متولد شود. ولی پیگیری و تلاش علاقمندان به تجربه های نو در زمینه سینماتوگراف، سبب شد که نیاز های دیگری پدیدار شوند، پس کم کم هنرهای دیگر هم زیرمجموعه این هنر هفتم قرار گرفتند و در طول زمان این هنر، شکل و تعریف اصلی خود را پیدا کرد، و به شکل امروز آن تبدیل شد. از ابتدا صرفا به عنوان وسیله ای برای اطلاع رسانی و ارتباط ساخته شده بود. به عبارتی این هنر بود که به سینماتوگراف جان داد و تا به امروز و ساخته شدن دوربین های آی مکس رسید.
و کسانی که تلاش کردند تا این هنر به اعتلای امروز خود برسد، از نویسنده ها، کارگردان ها، بازیگران، طراحان صحنه، طراحان نور، آهنگسازان و و و و همه و همه در کنار هم در یک فرایند گروهی تلاش کردند تا محتوای یک اثر هنری را به رنگ دنیای روز بیامیزند و با مخاطبان خود به ارتباط بپردازند.
و اما فیلم ...
فیلم محصولی است که معرف هنر سینماست. مثل تابلو که معرف هنر نقاشی است.
همانطور که گفته شد، در ابتدای امر فیلم ها همه مستند گونه بوده و جنبه تبلیغاتی داشتند، کمی بعد وجه سرگرم کننده آنها مطرح شد و همین بود که ژانر کمدی در اوایل قرن بیستم از محبوب ترین ژانر های سینمایی بود. و در نهایت، با بدل شدن سینما به یک صنعت، یا به عبارت بهتر، هنر وابسته به صنعت، توانست افراد زیادی را به سمت خود کشانده و هنری به نام سینما را پر و بال دهد.
پیشتر گفتیم هدف از اختراع سینماتوگراف بیشتر هدف ارتباطی بود. هنر هم خود وسیله ای برای برقراری ارتباط با دیگران و نمایاندن حرفها و نظرها و عقاید خود بر اساس معیار های اخلاقی و فلسفی و اجتماعی به مخاطبان خود می باشد.
بنابراین از پیوند میان صنعت و هنر، جادویی به نام هنر سینما پدیدار شد که برگه آس تمامی هنر های دیگر بود، چرا که در زمان رشد خود تمامی هنر های دیگر را به خدمت خود گرفت و آن دیگر هنر ها نیز در کنار هنر نوپای سینما، به بالندگی و پیشرفت رسیدند.
و فیلم محصول این هنر است.
فیلم چیست؟
با پیوند خوردن هنر و صنعت، سینما پدید آمد، که محصول آن فیلم بود و یک فرآورده هنری به حساب می آمد.
بنابراین ماهیت سینما از ابتدا با ماهیت هنر یکی بوده است. و از آنجایی که هنر به تنهایی ماهیت سرگرم کننده ای ندارد، و به عنوان یک وسیله ارتباطی جهت انتقال اطلاعات فرهنگی، و به طور کلی فرهنگ و تفکر می باشد، و همواره در راستای پیشرفت فرهنگ به کار گرفته می شود، بنابراین سینما هم تنها ماهیت سرگرمی ندارد.
حتی در همان سالهای اولیه اختراع سینما و اوج گرفتن سینمای کمدی در جهان، فیلم های بزرگ کمدی فقط برای خنداندن و سرگرم کردن تماشاگران ساخته نمی شدند؛ بلکه طنز را وسیله ای برای برقراری ارتباط عمیق تر با سطوح جامعه به عنوان ژانر و سبک کار خود در نظر گرفته بودند.
از آن جمله کمدی های بزرگ میتوان به آثاری از چارلی چاپلین مانند دیکتاتور بزرگ و عصر جدید اشاره کرد.
کم کم با ظهور خلاقیت های مختلف، و شکل گیری منسجم فیلمنامه، ژانرهای سینمایی متفاوت و متعددی پدیدار شدند که هر فیلمی میتوانست در هر کدام از آنها قرار بگیرد. تعریف ژانر بر اساس حال و هوای اولیه اثر، و همینطور گروه سنی انجام میشود.
امروزه با پیشرفت بیشتر در زمینه تکنولوژی، ژانر ها و زیر ژانر های جدیدی در سینما پدید آمده اند.
از آن جمله میتوان به صنعت فیلمسازی CGI و استفاده از انیمیشن افزوده در سینما اضافه کرد که باعث پدید آمدن دو سبکی از فیلمسازی مدرن به نام WETA و ژانری به نام سایبرپانک می باشد.
در مورد ژانر های سینمایی در بخش مربوطه به تفصیل شرح و توضیح داده می شود.
ولی مهم آن است بدانیم که ژانر هر فیلمی، بر اساس محتوای اصلی و پایه یک فیلم تعریف می شود، بنابراین هر فیلم ممکن است علاوه بر ژانر اصلی خود، زیر ژانر ها، و ژانرهای فرعی دیگری را نیز شامل شود.
در سینمای حرفه ای، هر فیلم، برای اینکه اجازه ساخت داشته باشد، باید در یک ژانر اصلی قرار بگیرد. هر ژانر هم به نوبه ی خود مشخصات خاص خود را داراست و یک لیست از ویژگی های آن همیشه وجود دارد و به روز رسانی می شود. بنابراین کارگردان همیشه میتواند با رجوع کردن به این دیتابیس و این اطلاعات، برای فیلم خود یک ژانر اصلی مشخص معرفی کند.
البته نباید فراموش شود که در ابتدای امر این نویسنده فیلم نامه و کارگردان هستند که در مورد ژانر اصلی فیلم به تفاهم می رسند، که امروزه در اغلب موارد، نویسنده فیلم نامه و کارگردان یا یک نفر هستند و یا با همکاری فیلمنامه نویس، فیلم نامه را به رشته تحریر درآورده اند.
در دنیای فیلم سازی مدرن، این ارتباط تنگاتنگ از همان ابتدای کلید خوردن فیلم نامه اثر وجود دارد و کارگردان و نویسنده، و حتی باقی کادر فیلم ، از جمله آهنگساز، بازیگران اصلی و فیلمبردار در نوشتن آن همکاری می کنند. بسیاری از فیلمنامه ها هستند که همزمان با ضبط و تصویر برداری فیلم نگارش می شوند. این روش در سینما برای ایجاد حس Improvission یا بداهه پردازی توسط کارگردان های بزرگ مورد استفاده قرار میگیرد.
از جمله فیلم های بزرگ و معروفی که با این شیوه همزمانی نگارش فیلم نامه و تصویر برداری به هدف استفاده از بداهه پردازی در رفتار و حرکات و احساسات بازیگران ساخته شده، میتوان به فیلم جاده مالهالند به کارگردانی دیوید لینچ اشاره کرد.
دیوید لینچ، از جمله کارگردان های سینمای مستقل و تجربی است که سعی می کند صحنه های فیلم هایش را نقاشی وار شبیه به رویاها تصویر کند. گرایش این فیلمساز به سمت سبک سورئالیسم در هنر بوده و در اکثر فیلم هایش به مسائل درونی و ماورایی می پردازد.
در فیلم جاده مالهالند، دیوید لینچ حتی به بازیگران اطلاع نمیدهد که از حرکات و بازی آنها مشغول تهیه فیلم نامه است، و شرایط را در هنگام ضبط جوری فراهم می کند که تمامی صحنه ها کاملا طبیعی و بداهه از بازیگران سر بزند. گاها با بازیگرانش درگیر هم می شد ولی در نهایت ختم به خیر شد. این شیوه از فیلمسازی بیشتر مخصوص ژانر های سینمای تجربی و مستقل است.
از این روش همزمانی نوشتن فیلم نامه و تصویر برداری امروزه بیشتر در سریال های تلویزیونی استفاده می شود. در تالیف فیلم نامه برای یک سریال تلویزیونی بلند، همیشه تعداد زیادی نویسنده همکاری دارند و نوشتن فیلمنامه به صورت گروهی و با تکنیک RPG – Role Playing Game انجام می شود. در این متد، طرح اصلی برای فیلم نامه یک اپیزود از یک سریال در چند کلمه و حداکثر یک خط مطرح می شود. سپس نویسنده ها شروع می کنند به شکل دادن اثر به همکاری هم. هر کدام از نویسندگان در این روش سعی در به دست گرفتن داستان دارند و برای تصاحب خط داستانی تلاش می کنند. این شیوه از نوشتار یک فیلمنامه که در سینما و تلویزیون مدرن بسیار رایج شده، قوانینی نیز دارد که به وسیله آنها بتوان روند نوشتار را کنترل کرد و فرایند نوشتن به صورت یک همکاری جمعی باقی بماند.
مهم ترین قانون این شیوه از فیلمنامه نویسی پرهیز از GM – God Mod است. God Mod به معنای خدابازی است و در این روش به شدت منع می شود. God Mod یا خدابازی، به این صورت است که یکی از نویسندگان در میان جلسه نوشتار، سعی در دخالت در خط داستانی نویسندگان دیگر به صورت فاحش داشته باشد و برای شخصیت هایی که در مورد آنها مجوزی ندارد دخالت کند و در نوشتار نویسندگان قبلی به شکل دلخواه خود دست ببرد و خط داستانی را به میل خود تغییر دهد.
در این روش از فیلمنامه نویسی، از پیش از شروع فرایند، یک سری از شرایط ، کاراکتر ها و موقعیت ها از قبل فیکس و تثبیت شده اند، بنابراین کسی اجازه دخل و تصرف به آنها را نخواهد داشت.
در کنار این قضیه، یک همکاری مثبت و زیبا با ارزیابی دائم سطح توقع تماشاگران شکل میگیرد.
اعتیادی به نام فیلم
مفهوم فیلم در واقع خیلی فراتر از سرگرمی صرف است. تمام دست اندر کاران حرفه ای صنعت و هنر سینما، همیشه به این قضیه واقف هستند که فیلم میتواند به یک اعتیاد تبدیل شود. اعتیاد همیشه در انسان نسبت به چیزی که موجبات لذت و آرامش را فراهم کند پیش می آید. در دنیای امروزه ما و خصوصا کشور ما اعتیاد تعریف و مفهوم صحیح و زیبایی ندارد، چرا که محدودیت ما فقط محدود به اعتیادات مضرر برای ما بوده است.
بنابراین هیچ تصویری از اینکه گاهی اعتیاد می تواند مفید باشد و در راه مفید عمل کند نداشته ایم. بنابراین اعتیاد همیشه قرار نیست بد باشد، و یا در مورد مواد اعتیاد آور مضرر باشد، منتهی در تمامی انواع اعتیاد یک مسئله کاملا مشترک است، و آن ایجاد تغییر در ذهنیت و نحوه تفکر انسان است.
به عنوان مثال، استفاده از مواد مسکر و یا اعتیاد آور روان گردان ، میتوانند ذهنیت انسان را دچار پریشانی و دگرگونی کنند، ولی در مورد فیلم، می شود گفت که آن هم میتواند به عنوان یک ماده اعتیاد آور تلقی شود.
قیلم ها میتوانند از یک نگاه، به اعتیادی سازنده بدل شوند، تماشاگر می تواند در لحظه از فیلم هایی که تماشا می کند بیاموزد، و همواره تشنه ارتباط برقرار کردن با فیلم و یاد گرفتن از آن باشد. اعتیاد به این شکل آن می تواند سازنده باشد، و هنرمندان سینما به عنوان نمایندگان فرهنگ و هنر، مدام می توانند با انتقال مفاهیم والا از طریق فیلم هایشان، ذهن تماشاگر را به چالش کشیده و از نو بنا کنند.
و یا فیلم ها می توانند باعث اعتیاد غیر سازنده شوند، اعتیادی که همانند اعتیاد به مواد مخدر مضر بوده و همانند آنها روانگردان است. بسیاری از اشخاص هستند که به دلیل عدم شناخت صحیح از فیلم، به دنبال رفع نواقص و کمبود های خود، و فقط برای رسیدن به یک آرامش کاذب و جعلی به تماشای فیلم می پردازند، اینگونه افراد هم معتاد فیلم می شوند و فیلم ها را سرلوحه زندگی خود قرار می دهند، ولی به دلیل وجود اختلالات شخصیتی ، شناختی و اجتماعی، دچار تعارض فکری شده و دقیقا نسبت به هدف اصلی فیلم عکس العمل معکوس نشان می دهند.
در این باره در ذیل به تفصیل سخن خواهیم گفت.
فیلم ها در هر ژانر و هر شکلی که ارائه شوند، پر از هیجان هستند؛ بنابراین فیلم ها به تنهایی بیان گر مفاهیم هم نمی باشند، بلکه مدام با تصاویری که جلوی چشم بیننده و تماشاگر میسازند، سنسورهای عاطفی و حسی درون آنها را تحریک و فعال می کنند. همین قدرت بالای تحریک حسی – عاطفی در تصاویر متحرک و فیلم است که به جادوی اصیل سینما بدل شده است.
چشم انسان دریچه روح اوست، و سینما به روی این دریچه باز می شود
در یک فیلم، همیشه فیلم نامه جوری محکم و استوار نوشته می شود که کارگردان بتواند با هدایت بازیگران و در مشارکت با فیلمبردار و سایر عوامل، صحنه ها و سکانس هایی را که مد نظر است، همان چیزی که دقیقا عصاره یک فیلم نامه مطلوب و موزون است، را به تصویر بکشد، و آنها را با احساساتی که از فیلمنامه نویس دریافت کرده با انتقال به بازیگران و اعمال کردن روی صحنه تلفیق کند، تا بتواند حس عمیق و دقیقی از رویداد مورد نظر را به تصویر بکشد، رویدادی که حتما مطمئن است که میتواند ذهن تماشاگر را در راستای رسیدن به ایده و هدف مورد نظرش تسریع کند.
از میانه راه، موسیقی با این تصاویر هماهنگ میشود و اینجاست که دست تدوینگر قهار، در کنار کارگردان و فیلم نامه نویس، پس از اجرای اصلی و مرحله تولید ،مسیر فیلم را به مراحل از پس از تولید باز می کند و کات های نهایی یا همان برش های نهایی یک کارگردان را به همراه خلاقیت ها و سواد بصری خودش به مرحله اجرا بگذارد.
موسیقی، جلوه های گرافیکی و صوتی ، همه و همه با فیلم ترکیب می شوند و محصول نهایی آن است که ما
راحت سر جای خودمون میشینیم پفک میخوریم تماشا میکنیم!!!!!!!!
تکنیک مونتاژ، یکی از اصلی ترین تکنیک های فیلمسازی است که امروزه هر کارگردان تکنیک مونتاژ مربوط به خود را دارد. (میشه خوشحال بود که کارگردان ها دارن صاحب سبک میشن، اینجا نه، اونجا!!!)
مونتاژ پدیده ای است که موجب هارمونی و هماهنگی میان تصاویر متحرک یک فیلم هنگاه تدوین و فیلمبرداری می شود. تصاویری که در مرحله تدوین کنار هم قرار میگیرند، باید به شکلی در کنار هم ردیف شوند که بتوانند حس اصلی را به مخاطب و تماشاگر انتقال دهند، چرا همانطور که گفته شد، چشم انسان، دریچه روح است، سینما به این دریچه باز می شود، و یک فیلم با صحنه های متحرک، مدام در حال تاثیر گذاری حسی و عاطفی روی بیننده و تماشاگر خود می باشد.
بنابراین کنار هم قرار گرفتن این تصاویر در کنار هم، میتوانند در روند این تاثیر گذاری حسی – عاطفی تاثیرگذار باشند و آنرا تسریع و جهت دهی کنند.
در قرن نوزدهم در روسیه دوران استالین، کارگردان بزرگ و جاودان سینماسرگئی آیزنشتاین، دست به خلق تکنیک مونتاژ زد و از آن در فیلم معروف انقلاب اکتبر ، و فیلم رزمناو پوتمنپکین استفاده کرد. تکنیک مونتاژ بیشتر در فیلم انقلاب اکتبر او جلوه گر است.
آیزنشتاین نظریه مونتاژ خود را اینگونه تعریف می کند:
هر تصویری، اگر شامل المان های لازم و ضروری باشد، کافیست تا حس اصلی و عصاره صحنه را به مخاطب و تماشاگر انتقال دهد. در حیطه تدوین، میتوان تصاویر را به شکلی پشت سر هم مونتاژ کرد که تاثیر هرکدام آنها در کنار هم معنی و مفهوم خاصی را برساند.
به عنوان مثال اگر در یک صحنه چشم و بعد در کنار آن چاقو را مشاهده کنید، حتما به انتقام خواهید اندیشید. و یا اگر باز شدن در و بعد در کنار آن گریه کودک را مشاهده کنید حتما منتظر یک اتفاق خطرناک یا دزدی هستید و این ماجرا را متصور می شوید.
به همین منوال، با مونتاژ تصاویر در یک سکانس و در یک فیلم، به راحتی میتوان حس ها و عواطف قطعی و قوی ایجاد کرد، و به همین شکل جریان فکری و ذهنی تماشاگر، و عکس العمل های او را در طول فیلم بیشتر تحت کنترل گرفت.
اینجا علاوه بر اینکه نظم خاصی بر ساختار سکانس ها و صحنه ها حاکم میشود، و ساختار کلی فیلم نیز یک نظم منطقی خواهد داشت، بلکه به آسانی میتواند با سنسورهای حسی – عاطفی یک تماشاگر از طریق فیلم ارتباط برقرار کند و این ارتباط قوی و محکم باشد.
در مورد مونتاژ در مطلب مربوط به خودش پرداخته خواهد شد. در نهایت اینکه تمامی عوامل دست به دست یکدیگر میدهند و محصولی به نام فیلم تولید می شود که در درجه اول در جهت برقراری ارتباط حسی عاطفی با تماشاگران ساخته شده است، و با برقراری این ارتباط حسی، خواه ناخواه فیلم تبدیل به معلمی میشود برای تماشاگر که آنچه را که در قالب تصاویر به چشم میبیند را فورا با سنسورهای حسی به شدت حساس خود دریافت کند، یاد بگیرد، و در امتداد این یادگیری، دچار فرایند تغییر در احساسات، تصورات و عواطف شود.
اینجا لازم است برای مثال، نمونه ای از مونتاژ در یک فیلم را در یک صحنه از یک سکانس فیلم تایتانیک بررسی کنیم. اکثر شما فیلم را دیده اید، فیلم تایتانیک یکی از پر خرج ترین فیلم های تاریخ سینمای آمریکا بود که به کارگردانی جیمز کامرون، و بازیگری لئوناردو دیکاپریو و کیت وینسلت در نقش های اصلی ساخته شد. فیلم تایتانیک نسخه های قبلی دیگری نیز دارد که همگی از روی فاجعه تایتانیک که در ماه مارس سال 1912 در اقیانوس اطلس رخ داد ساخته شده اند؛ و همگی در مورد داستان چگونگی برخورد کشتی بزرگ و معروف تایتانیک در نیمه های شب با یک کوه یخی، و غرق شدن آن و هلاک شدن بیشتر از نصف مسافران آن پرداخته اند.
داستان بسیار خسته کننده و دردآور است و جیمز کامرون از آنجا که ایمان داشته که ناامیدی بزرگترین سم برای زندگی بشریت، و خطرناک ترین ویروس برای انتقال از طریق رسانه و هنری به نام سینما است، ماجرای عشق میان جک و رز را به عنوان سوژه اصلی فیلم قرار داده، و یک عشق نابرابر و اما آسمانی را به تصویر می کشد، نابرابر از آن جهت که به مسئله اختلاف طبقاتی نظر می افکند.
چرا که یکی از مسائلی که باعث ایجاد فاجعه بزرگ کشتی تایتانیک شد، همین تبعیض نژادی و اختلاف طبقاتی بود، و جیمز کامرون از آنجایی که دوست داشت این مسئله را به صورت پررنگی در این فیلم به تصویر بکشد، پس عشق جک و رز را مربوط به دو طبقه متفاوت قرار داد، و در نهایت از آن یک افسانه بیرون کشید.
در تمام طول مدت فیلم، حتی لا به لای ضرباهنگ تنش زای غرق شدن کشتی، این حرارت عشق میان جک و رز است که زهر سرمای هوا را میگیرد، و دقیقا در همین صحنه ای که مورد نظر ماست، کارگردان با استفاده از نور آبی، و همینطور جلوه های صحنه ای و سینمایی، سعی در ایجاد حال و هوای سرد و یخ زده در تصویر داشته، و هم با به نمایش گذاشتن این نما در قالب یک نمای زوم روی نیم رخ جک و رز، تمام سرمای یخبندان اقیانوس اطلس، و مرگ فاجعه بار سرنشینان کشتی از زهر ناامید کننده و غمبار پاکیزه می کند، و با گرمای عشق به امید فرا میخواند. امیدی برای زندگی بهتر.
و اما باز میرسیم به بحث اعتیاد به فیلم، قدرت فیلم دقیقا همینجاست، فیلم میتواند به قدری تماشاگر را در دنیای خودش غرق کند و روی او تاثیرگذار باشد که تماشاگر به شکلی با فیلم ارتباط برقرار کند که فیلم برایش یه آینه ای از زندگی خود او بدل شود، و همانطور که پیشتر هم گفته شد، از روی فیلم و کاراکتر ها الگو برداری کند، و حتی بازیگران یک نقش را الگوی خود در زندگی قرار دهد.
هنر سینما تا این حد میتوانند جذاب باشد، ولی در عین حال می تواند مخرب هم باشد. اعتیاد به فیلم به این شکل تعریف می شود که تماشاگر و مخاطب مدام مشغول الگو برداری از فیلمهاست، به دیدن فیلم ها خواه ناخواه اعتیاد پیدا می کند. فیلم به دلیل قدرت بالایی که در برقراری ارتباط دارد، موجب رسیدن به پالایش نفس و در نهایت آرامش می شود و این خود می تواند به شدت اعتیاد آور باشد.
در دنیای امروز ما، با پیشرفت های روز افزون فرهنگی و اجتماعی و تکنولوژیکی در سطح جهان، و تعدد ژانرهای سینمایی، نداشتن آگاهی کافی در مورد فیلم ها میتواند موجب ایجاد اعتیاد از نوع مضر آن برای بینندگان و تماشاگران باشد.
چرا که سینما مانند هر هنر دیگری دارای ساختار و ترکیب بندیست، و المان های این ترکیب بندی هر کدام جایگاه و تعریف و نماد خاص خود را دارند که بر اساس نماهای جمعی رایج در جوامع بشری ساخته و پرداخته می شوند.
بنابراین یک فیلم، ممکن است در جوامع بسیاری باعث پیشرفت و ترقی ذهن و شخصیت شود، و در بعضی جوامع، به دلیل فضای بسته، عدم شناخت کافی ، صرفا به وسیله ای برای سرگرمی آن هم ازنوع اعتیاد مضر آن تبدیل شود
فیلم خوب ببینید
خوب فیلم ببینید
و اما فیلم خوب، فیلم خوب فیلمیست که برای دیدن شما فیلم مناسبی باشد. فیلمی که شرایط لازم را دارا باشد و تمام استاندارد های لازم را رعایت کرده باشد. همانطور که گفتیم، اولین و سریعترین تاثیرگذاری فیلم، روی احساسات و عواطف تماشاگر توسط تصاویر متحرک صورت میگیرد، پس به همین دلیل باید موقع انتخاب فیلم برای دیدن، اولا ژانر فیلم ها را بشناسیم، و بر اساس سلیقه خودمان، فیلمی را انتخاب کنیم که معیار های لازم را برای مشعوف کردن و پالایش کردن درون ما داشته باشد.
امروزه با توجه به تعدد ژانر ها و فعالیت فیلمسازان شناخته شده در سطح جهانی، انتخاب فیلم خوب کار سختی نیست، فقط فراموش نکنید که هنگام انتخاب یک فیلم خوب برای دیدن، حتما پیشینه فیلم ها را بررسی کنید.
و اما بخش دوم شعار استویدو مارولز، خوب فیلم ببینید. سعی کنید فیلم ها را با دقت و اشراف تمام تماشا کنید، و همیشه فراموش نکنید که کارگردان، بازیگران و باقی عوامل سازنده، از ساخت این فیلم و نمایش آن به شما هدفی داشته اند، و همیشه یک پیغام جدید، سازنده و امید بخش در پس هر فیلمی نهفته است.
فیلم چه بخواهد چه نخواهد آموزنده است، خوب یا بد بستگی به فیلم و نحوه تماشای فیلم دارد.
در مورد ساختار یک فیلم خوب مفصلا در مقاله ای جداگانه به بحث و بررسی خواهیم پرداخت.
در مورد ساختار یک فیلم خوب مفصلا در مقاله ای جداگانه به بحث و بررسی خواهیم پرداخت. مطالب عنوان شده صرفا جهت آشنایی شما با سینما و فیلم بود. برای اطلاعات بیشتر می توانید مقاله ها و نقد ها و آموزش های استودیو مارولز را دنبال کنید.